آرامش در زندگي






ماها توی زندگی هامون با هاش خیلی برخورد می کنیم بعضی وقتا هم به قول خودمون توش سوتی ام می دیم و اون اختلافه
اصلا چرا اختلاف به وجود میاد ؟ آرامش یعنی چه ؟ راه ایجاد آرامش در زنگی چیه ؟
نمی خوام سرتون رادرد بیارم 3 تا سواله اساسیه جواب بدیم و بریم بخوابیم.

سوال اول

ببینید تموم اتحادها وآرامشا ازیه جاس واونهم وقتی دونفر از یه جا خط بگیرند یعنی اگه فکر ماها ،عقیدمون باهم فرق بکنه اختلاف هم روشاخشه اما اگه برا همه کارامون یه مبنای اساسی داشته باشیم کارمون رو غلتکه
ما ها می گیم که 124 هزار تا پیام بر داشته ایم این 124 هزار تا همشون یه حرف می زنن [1] و اونم اینه که خدا را عبودیت کنید همشونم یه دین را ترویج کردند اونم اسلامه[2] چرا اینهمه پیغام بر اومدند اما سره سوزنی اختلاف نداشتند؟ چون همشون از وحی (یعنی یه منبع ) حرف می زدند.
پس سرچشمه همه اختلافا اینه که من نظرم خودم را می خوام غالب شما کنم شمام نظر خودت را چه زیبا فرموده امام عزیزمون که کل شیء فعل بغیر الامتثال فهو عیش النفس یعنی هر فعلی از ما سر بزنه از روی هوای نفس است الا اینکه امتثالی باشه از اهل البیت علیهم السلام

سوال دوم

آرامش یعنی این که ما نه غصه دیروزمون را بخوریم نه غصه فردامون را [3] آرامش یعنی امنیت داشتن [4] که همه اینا ثمره ایمان و دینه (آیاتش رو در پاورقی توجه کنید) هرچی بخوام درموردش بگم بازم تا درکش نکنی نمودونی چیه حلوای تنترانی تا نخوری ندانی!

سوال سوم

راه ایجاد آرامش تو تموم قسمتای زندگی یه چیزه اونم ایمان و ولایت آل الله س؟
ای که گفتم یعنی چه ؟
ولایت عبارت است از این که ماها یه عده ای را که خدا معین کرده با محبت ازشون تبعیت کنیم[5]
یعنی خدا فرموده است که ولی شما که خدا و رسول اکرم و اهل بیت پیامبر اند را دوست بدارید و حرفشون را روی تخم چشم بزارید تا آرمش بیاد
چرا تبعیت از ولی آرامش می آره ؟چون خدائی که مارا خلق کرده تموم سیستمِ مونم را که می دونه [6] ، اومده دینش را که پیامبرش و اهلبیتش می ارند را با این سیستم هماهنگ کرده ، به اصطلاح قلمبه وسلمبش اینکه هرچی با فطرت بشر سازگار باشه براش ایجاد آرامش می کنه لذا دینی که از طرف خدا و اولیای طاهرینش بدون خرده شیشه به ما میرسه موجب آرامش می شه
حال می فهمیم هرکجا هرچه از این خاندان مطهر دور بشیم و عقایدمون را از راه غیرصحیح بگیریم[7] نه تنها از زندگی آرومی برخوردار نمی شیم بلکه دچار اختلافات می شیم که دیگه نزار شاهد بیاریم برا اختلاف!
ببینید شهید مطهری چه زیبا این مطالب را با یه بیان دیگه می فرمایند:

دین سرمایه زندگى‏

.... مرحوم فروغى در جلد دوم کتاب آیین سخنورى سخنرانیها و خطابه‏هاى بزرگى را که در دنیا ایراد شده ترجمه کرده است. در بین آنها چند خطابه از ویکتور هوگو نویسنده معروف فرانسوى است. هوگو در یکى از خطابه‏هاى خیلى عالى‏اش مى‏گوید:
«راستى اگر انسان اینطور فکر کند که عدم است و بعد از این زندگى نیستى مطلق است، دیگر اصلًا براى او زندگى ارزشى نخواهد داشت. آن چیزى که زندگى را براى انسان گوارا و لذّت بخش مى‏سازد، کار او را مفرّح مى‏سازد، به دل او حرارت و گرمى مى‏بخشد، افق دید انسان را خیلى وسیع مى‏کند، همان چیزى است که دین به انسان مى‏دهد، یعنى اعتقاد به جهان ابدیّت، اعتقاد به خلود، اعتقاد به بقاء بشر، اعتقاد به اینکه تو اى بشر! فانى نیستى و باقى خواهى بود، تو از این جهان بزرگترى، این جهان براى تو یک آشیان کوچک و موقّتى است، این جهان فقط یک گاهواره است، براى دوران کودکى توست، دوران بیشتر دوران دیگرى است.» «1»
از تولستوى حکیم معروف روسى مى‏پرسند: ایمان چیست؟ آن را براى ما تعریف کن. مى‏گوید: «ایمان همان چیزى است که انسان با آن زندگى مى‏کند؛ سرمایه زندگى است». واقعاً عجب جمله ساده و پرمغزى است.
ایمان همان چیزى است که بشر با آن زندگى مى‏کند. شما این جمله را مقایسه‏ کنید با طرز تفکّر یک عدّه سبک مغز بى‏خبر و بى‏اطّلاع که خیال مى‏کنند دین براى بشر «سربار» است، بیدینى نوعى آزادى و سبکبارى است! اینها خیال مى‏کنند پایبند نبودن به هر چیزى نامش آزادى است، بنابراین پایبند نبودن به عقل و انسانیّت و اخلاق و شرافت چون بالاخره هر چه هست پایبند نبودن است سبکبارى و آزادى است. امّا این حکیم عالیقدر روسى چقدر خوب ارزش «سرمایه» هاى معنوى را درک کرده است؛ او نمى‏گوید ایمان «سربار» است، مى‏گوید «سرمایه است». من هنگامى که این سخن تولستوى را دیدم به یاد شعر معروف ناصر خسرو افتادم آنجا که به فرزندش خطاب کرده مى‏گوید:
ز دنیا روى زى دین کردم ایراک
مرا بى‏دین جهان چه بود و زندان‏
مرا پورا ز دین ملکى است در دل
که آن هرگز نخواهد گشت ویران‏
دین، پشتوانه اخلاق و قانون‏
رکن اساسى در اجتماعات بشرى اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق مى‏خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است.
اینکه مى‏گویند اخلاق بدون پایه دینى هم استحکامى خواهد داشت، هرگز باور نکنید؛ درست مثل اسکناس بدون پشتوانه است که اعتبارى ندارد، مثل اعلامیّه حقوق بشر است که فرنگیان منتشر کردند و مى‏کنند و خودشان هم قبل از دیگران علیه آن قیام کرده و مى‏کنند، چرا؟ چون متّکى به ایمانى که از عمق وجدان بشر برخاسته باشد نیست.
ژرژبیدو که زمانى خودش رهبر سوسیالیستهاى فرانسه بود وقتى که خواستند به الجزایر استقلال بدهند آمد جزو سازمانهاى آدمکشى قرار گرفت که چرا به اینها استقلال مى‏دهید! بلى اینها هستند امضا کنندگان اعلامیّه حقوق بشر و ...
قانون هم همین طور است. آزادى چطور؟ آزادى هم همین طور است. تمام مقدّساتى که اجتماع بشر دارد: عدالت، مساوات، آزادى، انسانیّت و همدردى، هر چه که به فکر شما برسد، تا پاى دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمى‏کند.
آلکسیس کارل مى‏گوید:
« مغزها خیلى پیش رفته اما افسوس که دلها هنوز ضعیف است. دل را فقط ایمان قوى مى‏کند.»
تمام مفاسد بشریّت از این است که مغزها نیرومند شده و دلها ضعیف و ناتوان باقى مانده‏اند. آیا تمدّن چه مى‏کند؟ تمدّن براى انسان ابزار مى‏سازد، ابزارهاى خوب، انصافاً ابزارهاى خوب اختراع مى‏کند، امّا آدمها را چطور؟ چه چیز مى‏تواند آدمها را عوض کند؟ چه چیز مى‏تواند به آدمها هدفهاى مقدّس و عالى بدهد؟ چه چیز است که مى‏تواند ارزشهاى بشرى را عوض کند؟ کارى کند که همدردى و صاحبدلى تا بدان حد ارزش داشته باشد که از صمیم قلب بگوید:
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنى دلى
زنهار بد مکن که نکرده است عاقلى‏
انسانیّت مساوى است با دین و ایمان، و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیّتى نیست.[8]

پي نوشت :

[1] وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی‏ إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیاء25)
[2] إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (ال عمران 19)وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (ال عمران 85)
[3] أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (63یونس)
[4] الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (انعام82)
[5] إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده 55)(حتما المیزانش رات ببینید)
[6] وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (بقره 29)و به همه چیز دانا است‏
[7] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ وَ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِیحاً إِلَّا شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ (بحارالأنوارج 2ص92 باب 14- من یجوز أخذ العلم منه و من )یعنی شرق و غرب علم را ببینید هیچ وقت علم صحیحی نمی یابید الا اینکه از طرف ما اهل البیت باشه
[8] مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏3، ص: 399 یا کتاب امدادهای غیبی گفتار اولش

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : shajari110